محفل ادبی [ حرف دل ]

و کسی که تورا دیده باشد
پاییز های سختی خواهد داشت..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کمــی دورتــر بایستــ !!

من دیــوانه ـتــر از آنــم

کـ بی ـهــوا در آغوشتــ نگیــرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گرچه این شهر هراسان شده از بیماری
من پرستارم و عمریست خطر کرده دلم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شب به شب قوچی از این دهکده کم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در سرم نیست
به جز حال و هوای تو و عشق...
شادم از اینکه
همه حال و هوایم
تــو شدی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
باز پاییز شدُ
باد چرخیدُ
هوس ،
چو گیاهی مرموز رویید..
او روییدُ
درخت ،
از این همه درد ،
چو نگاهم خشکید..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو کرد
به
دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی رادر دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
غروب این دل گرفته مرا
می رساند به دامن دریا
می روم گوش می دهم به سکوت
چه شگفت است این همیشه صدا
لحظه هایی که در فلق گم شدم
با شفق باز میشود پیدا
چه غروری چه سرشکن سنگی
موجکوب است یا خیال شما
دل خورشدی هم به حالم سوخت
سرخ تر از همیشه گفت : بیا
می شد اینجا نباشم اینک ، آه
بی تو موجم نمی برد زینجا
راستی گر شبی نباشم من
چه غریب است ساحل تنها
من و این مرغهای سرگردان
پرسه ها میزنیم تا فردا
تازه شعری سروده ام از تو
غزلی چون خود شما زیبا
تو که گوشت بر این دقایق نیست
باز هم ذوق گوش ماهی ها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد
من حسرت پرواز ندارم به دل ، آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد
ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه میجویی از این زاده ی اضداد؟
میخواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد
مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین