محفل ادبی [ حال خود را به نثر بیان کنید ]

[BluęЯosę]

چه بهاری پژمرد
چه دلی رفت به باد
چه چراغی افسرد..


،هوشنگ ابتهاج

 

[بـرکـهبـرکـه عضو تأیید شده است.]

هیچ وزنه ای سنگین تر از بلند کردن خودت تو روزهای ناامیدی نیست.

 

[سایهـ سٰـارسایهـ سٰـار عضو تأیید شده است.]

حالم...
دلم برای زمان قدیم انجمن تنگ شده
حضور @نازلـی خیلی کمرنگه توی این تاپیک«:

 

[سمانهسمانه عضو تأیید شده است.]

حال دلم به سان دوبادبادک عاشق است
بادنباله هایی ازجنس آرزو
آرزوهای انسان های گرفتاردر غبارغم
بادبادک های عاشق تا خود خدارقصیدند
آسمان دلم می خندد
گویی آرزوی کسی برآورده شده
ودعایی مستجاب

 

[-ALI--ALI- عضو تأیید شده است.]

اکنون به نظر می‌رسد صبورتر شده‌ام اما در عوض، چراغی در وجودم خاموش شده است که دوست داشتم تا ابد روشن بماند.

 

[HOORA8]

حرفی نیست!
نه برای اینکه خسته ام یا حال خوب دارم. خیر برای اینکه گاهی بعضی از احوال قابل توصیف نیست...

 

[بـرکـهبـرکـه عضو تأیید شده است.]

کاش غباری بودم روی برگ درختی و باد مرا به ناکجا می برد...

 

[بـرکـهبـرکـه عضو تأیید شده است.]

از نقطه ای که سقوط کردم پرواز خواهم کرد...

 

[!!AMINKHAN!!!!AMINKHAN!! عضو تأیید شده است.]

من مکان مورد علاقه ای ندارم،
هر جا تو باشی
همون‌جا مکان مورد علاقمه.

 

[بـرکـهبـرکـه عضو تأیید شده است.]

این روز ها تنها غم، مرا تعریف می کند...