دلنوشته

  1. M

    قصه‌های خیالی ما | کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نفرین به عشق و عاشقی نفرین به بخت و سرنوشت به اون نگاه که عشقتو تو سرنوشت من نوشت نفرین به من نفرین به تو نفرین به عشق من و تو به ساده بودن منو به اون دل سیاه تو
  2. R

    متن | انجمن کافه نویسندگان

    "جلوی من قدم برندار ممکن هست که دنبال نکنم پشت من راه نرو ممکن هست رهبری نکنم کنار من قدم بردار دوست من باش" _آلبر کامو
  3. بهار نارنج

    {دلخوری هایی که به جا ماند}

    از دِل که این هَمه به تو دل بَست دلخورم...
  4. ابتـهاج

    °~ دلبر جانم ~°

    میخواهـم ؛ ڪمی در فنجانت شعـر بریزم بنوش و عاشق‌تر شو بهانہ نڪَیـر دوستم بـدار من در معبد چشم‌هایت عشــق را ستایش میڪنم هر روز ..!!
  5. M

    آخرین شروع | انجمن کافه نویسندگان

  6. ه

    ?مـــاهِ من?

    جایی برای عشق در قلبت کنار بگذار زیرا عشق تو را زیباتر می‌ کند دوست‌ داشتنی‌ تر، خالص‌ تر، پاک‌ تر گویی تو بالی هستی روی شانه‌ های فرشته‌
  7. مَـهـوا

    [هرگز متوقف نشو]

    Belki yüksek umutlarım var, belki çok fazla rüya görüyorum, ama en azından yorulana kadar pes etmeyeceğim ve bi'şeyden pişman olmayacağım. شاید من زیادی امیدوارم، شاید زیاد رویا میبافم، ولی حداقل تا خسته نشم تسلیم نخواهم شد و از چیزی پشیمان نخواهم شد.
  8. نازلـی

    |آیدای بی شاملو|

    اونجا که شاملو میگه: [و جز اینم هنری نیست، که آشیان تو باشم]
  9. AYDAW

    |همسفر|

    ما ب در میگم چون نمیتونیم ب دیوار نگا کنیم چشاش قشنگه!
  10. S

    [تاسیان]

    وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شده، دست و پا زدن فایده ای ندارد. باید بگذاری برود پیِ کار و زندگی‌اش، باید قبول کنی که شبیه خوردن یک نوشیدنی که جایی به انتها می‌رسد، به انتها رسیده. اگر مدام نی را ته لیوان بچسبانی و هورت بکشی جز یک صدای ناموزون اتفاقی نمی افتد، حالا هی هورت بکش، هی...
  11. ج

    دلنوشته خدیو آفاق | ریحانه اکبریان. کاربر انجمن کافه نویسندگان

  12. L

    [هم رفیقمی و هم عشقمی ]

    گاهی معجزه همان ادم های خوش قلبی هستند که به طور کاملا اتفاقی در مسیرمان قرار می گیرند.
  13. C

    [تک خطی های عاشقانه]

    فرهاد میدونست کوه رو نمیشه کند ولی فقط میخواست از اسمش کناره شیرین یاد شه...
  14. L

    [مَـــــــــردِ مَـــن♡]

    سالها بعد قهرمان فیلم کسی نیست که شهری را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد… سالها بعد قهرمان قصه کسی است که “جرات” می کند و میان “آدم ها” “عاشق” می شود… نادر ابراهیمی
  15. L

    اتمام یافته دکلمه می‌تراود مهتاب | کتایون

    به تـو وابسته‌ام. مانند سربازی به سربندش. تـو معروفی به دل بردن، مونالیزا هم به لبخندش. چـه حالی داشتم با رفتنت، سربسته می گویم، شبیه حال مَردی لحظه‌ی اعدام فرزندش… .
  16. K

    اتمام یافته دلنوشته وداد ممنوعه | ریحانه اکبریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

  17. R

    اتمام یافته دلنوشته معراج هبوط | Atryssa.RAکاربر انجمن کافه نویسندگان

  18. K

    دلنوشته [ حافظ موسوی ]

    آرزوهایت بلند بود دست های من کوتاه تو نردبان خواسته بودی من صندلی بودم با این همه فراموشم مکن وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای و به ماه فکر می کنی.
عقب
بالا پایین