اگر سالها بعد وقتی خسته از سرکار برمیگشتی ،،
در یکی از خیابان های شهر زنی غریبه بی مقدمه تو را بوسید او را ببخش...
او بانویی ست که درد دوری از تو امانش را بریده ست...
او هم روزی دخترکی جوان بود...
بانویی به نام «من» را در آینده
و در همان حال که حریصانه تو را می بوسد ببخش...
در همان حال که حس کردی از شدت بوسه هایش نفس کم آورده ای
به این فکر کن شاید غریبه نباشد...
به دردهایی که در نبودت کشیده است بیاندیش ...
او را ببخش
در یکی از خیابان های شهر زنی غریبه بی مقدمه تو را بوسید او را ببخش...
او بانویی ست که درد دوری از تو امانش را بریده ست...
او هم روزی دخترکی جوان بود...
بانویی به نام «من» را در آینده
و در همان حال که حریصانه تو را می بوسد ببخش...
در همان حال که حس کردی از شدت بوسه هایش نفس کم آورده ای
به این فکر کن شاید غریبه نباشد...
به دردهایی که در نبودت کشیده است بیاندیش ...
او را ببخش
آخرین ویرایش توسط مدیر: